كاربرد اصطلاح و مفهوم «سياق» در تفسير آيات قرآن، اهميت زيادى دارد. اين جايگاه در ديگر حوزههاى معارف اسلامى مانند حديث، فقه، اصول، لغت و ادب نيز مطرح است.
استناد مفسران به «سياق» در طول تاريخ تفسير مدوّن، مختلف است. مفسران از وسعت استناد (كميت) و تنوع دلالتهاى سياق بر معانى و مقاصد (كيفيت) يكسان عمل نكردهاند. با اين حال، نقش سياق در تفسير قرآن از آغاز ظهور تفاسير تاكنون، روند روبه تكامل داشته است.
اختلاف عالمان در كميت و كيفيت بهرهگيرى از سياق، بيشتر به سه نكته مربوط مىگردد:
اولاً تعريف مشخص و دقيقى از اصطلاح سياق در حوزه مباحث تفسيرى انجام نشده بود.
ثانيا شناخت كاملى از ابعاد و خصوصيات ساختارى سياق وجود نداشت.
ثالثا ضوابط و قوانين لازم براى كاركرد سياق در مباحث مختلف تفسيرى، تنظيم نشده بود.
بنابراين براى تدوين بحث دقيق و جامعى درباره سياق، پاسخ به چند سؤال اساسى ضرور است:
1ـ تعريف سياق «اصطلاحا» چيست؟
2ـ براى بهكارگيرى صحيح سياق در تفسير آيات قرآنى، چه ضوابطى بايد لحاظ گردد؟
3ـ با توجه به خصوصيات سياق، نقشآفرينى آن در تفسير و علوم قرآنى چگونه است؟
در نوشته حاضر به تبيين موضوعات مهمى مانند مفهوم اصطلاحى سياق، نقش سياق در تفسير و مبناى آن و گذرى به تاريخچه سياق در تفاسير مدوّن مىپردازيم.
بنابر نظر علماى لغت مىتوان سياق را «الحث علىالمسير»(1) يا آن گونه كه آلوسى گفته است «السوق يقتضىالحث علىالمسير»(2) معنى كرد. با ملاحظه معناى لغوى، سياق كلام به اين شرح تعريف مىشود:
«السياق هو مفهوم كلى جامع مانع يسوق «يحث» الكلام واجزائه اتجاه الاغراض والمعانى»
سياق مفهومى كلى، جامع و مانع است كه اجزاى سخن را به سوى مفاهيم مقصود و غرض صاحب سخن پيش مىبرد.
بنابراين «سياق» يك مفهوم اساسى در هنگام تفكر براى تكلم است كه ابتدائا در ذهن شكل مىگيرد و بر اساس آن معانى و مفاهيم نظم مىيابد و سپس آن معانى براى انتقال به مخاطب در قالب الفاظ (صوت، كلمه، جمله، و عبارات) شفاهى يا نوشتارى، ظهور مىيابد. بدين جهت مىتوان گفت: سياق به عنوان عامل همبستگى و ارتباط كلام با تفكر آدمى است.
اجمالاً تكوين سياق را به اين شرح مىتوان توضيح داد:
هرگاه متكلم حكيمى براساس دريافتهاى جديد اعم از دريافتهاى شناختى ، عاطفى ، شرايط زمان و مكان متأثر گردد، عقلانيت او وادار به واكنش مىشود، اين عكسالعمل متكلم حداقل مبتنى بر دو بُعد عقلانى ؛ عقبه شناختى، استعدادهاو خلاقيت اوست. كاركرد اين دو بُعد، منجر به ظهور مفهومى در ذهن متكلم مىگردد كه براساس آن معانى و مفاهيم مقصود به هم مىپيوندد و منظم مىشود و پس از آن متكلم براى بيان آنها از اسلوب و ساختار لفظى مناسب بهره مىگيرد. به اين مفهوم ذهنى اصطلاحا سياق اطلاق مىشود.
در مرحله انسياق اين فرايند برعكس انجام مىشود؛ انسان حكيم پس از دريافت الفاظ و عبارات متكلم و ادراك معانى و مفاهيم لفظى كلام، در مرتبه بعد مقاصد سياقى كلام را استنباط مىكند. پس هرگاه مفهوم كلى جامع و مانع كه در ساختار سخن متكلّم نقش بسته است در ذهن شنونده پس از دريافت كلمات بازتاب يابد، اين فرايند انسياق گفته مىشود.
تفسير، پژوهشى عقلانى درباره «نص» با هدف بيان مراد متكلّم است. در اين پژوهش، سياق به عنوان مبناى اصلى ساخت كلام، نقش عمده، اساسى و اولى دارد و به همين دليل، نقش سياق در استيفاى معانى و بيان غرض نص اهميت مىيابد و حمل معانى بر خلاف اقتضاى سياق، ممتنع و رفع يد از سياق در استنباط مفاهيم ناپذيرفتنى تلقى مىشود.
تحقيقات نشان مىدهد در تفسير نصوص، سياق سه حوزه تأثيرگذارى و نقشآفرينى مهم دارد:
الف) در استيفاى معانى و كشف مفاهيم مقصود قابليتهاى عمده دارد.
ب) دايره تأويلات را درباره نصوص محدود مىكند.
ج) تأويل مقصود را تأييد و تأكيد مىنمايد.
ويژگيهاى عقلانى سياق مانند «وحدت، اتصال، نظم و وحدت موضوع» اين امكان را فراهم مىكند تا ذهن شنونده در فرايند انسياق به مفاهيم مقصود در عرصه فراخ دلالتهاى تضمنى و التزامى دست يابد.
از سوى ديگر، ويژگيهاى عقلانى و شرايط زمانى و مكانى مندرج در سياق، ضمن خارج كردن مفاهيم متعدد و مختلفى كه ذيل لغات و عبارات، بالقوه درج شدهاند معانى مقصود را در ضمن سياق ظاهر مىسازد. بدينسان سياق مهمترين و مطمئنترين ابزار و ملاك در اختيار مفسر براى ورود به نصوص، به ويژه آيات قرآنى است. زركشى درباره نقش و كاركرد سياق در تفسير گفته است:
«الرابع: دلالة السياق، فانّها ترشد الى تبيين المجمل و القطع بعدم احتمال غير المراد و تخصيص العام و تقييد المطلب و تنوّع الدلالة و هو من أعظم القرائن الدالّة على مراد المتكلّم. فمن أهمله غلط فى نظيره و غالط فى مناظراته وانظر الى قوله تعالى: «ذُق إنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم»(3) كيف تجد سياقه تدلّ على أنّه الذليل الحقير»(4).
چهارم: دلالت سياق، مخاطب را در تبيين مجمل، يقين به مراد متكلم، تخصيص عام، تقييد مطلق و انواع دلالتها، هدايت مىكند. سياق از جمله مهمترين قرائن بر مقصود متكلم است. كسى كه سياق را واگذارد، در فهم نظر متكلم و هنگام تبادل نظر با او دچار اشتباه مىگردد. به آيه شريفه «ذُق إنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم» توجه كن كه چگونه سياق [بر خلاف ظاهر الفاظ] بر ذلت و حقارت مخاطب آيه دلالت مىكند.
افزون بر اينها سياق و بلاغت دو وجه يك شىء هستند؛ هنگامى كه كلامى نسبت به صاحب سخن در نظر گرفته شود، كلام او با توجه به شرايط، مقاصدى را پيگيرى مىنمايد. در اين صورت، سخن از سياق گفتهايم. هرگاه مفاهيم و مقاصد كلامى نسبت به مخاطب و شرايط او لحاظ شود، بلاغت آن سخن مطرح مىگردد. به بيان ديگر، كلام، تعبير سياق نسبت به متكلّم و تحقق بلاغت نسبت به مخاطب است. پس مىتوان گفت: هرگاه مقصود متكلّم توسط مخاطب دريافت شود آن سخن بليغ است. لازمه منطقى اين سخن آن است كه هر سخنِ بليغ قطعا داراى سياق است؛ زيرا نمىتوان تصور كرد كلامى مقصود صاحب سخنى را بيان كند، در حالى كه چنان مقصودى از متكلّم در سخن درج نشده باشد.
بنابر آنچه گذشت، سياق و بلاغت، دو سوى فرايند عقلانى تكلّم است كه به واسطه «اقتضاى عقلانى» به يكديگر متصل مىشوند. اين فرايند دو سويه بدين شكل ترسيم مىشود:
حال مخاطب و شرايطانكار مخاطباقتضاى عقلانىتطابق با حال = مقامتأكيد متكلّم
آلوسى درباره سوى اول «رابطه سياق با بلاغت كلام» مىنويسد:
«و من حقّ البليغ أن يجرّد الكلام للدلالة على ما ساقه له ولا يأتى بزائد عليه إلاّ ما يشهد من عضده. فإذا رأى لباسا طويلاً على امرأة قصيرة قال اللباس طويل و اللابس قصير دون و اللابسة قصيرة، لأنّ الكلام لم يأت فى ذكورة اللابس و انوثته فلو قال، لَخيلَ ان لذلك مدخلاً فيما سيق له الكلام و هذا أصل من الأصول يجب أن يكون على ذكر و يبنى عليه الحذف و الاثبات و التقييد و الاطلاق و غير ذلك فى كلام اللّه تعالى و كلّ كلام بليغ»(5).
بر انسان بليغ لازم است كه سخن را فقط بر اساس مقصود براند (از عوامل غير مراد خالص سازد) و از آوردن اضافات بجز براى تقويت مقصود بپرهيزد. پس اگر زن قدكوتاهى را ديد كه لباس بلندى بر تن دارد، بگويد: لباس بلند و فرد قدكوتاه، نه اينكه «زنِ قد كوتاه»؛ زيرا سخن درباره زن و مرد بودن او نيست و اگر بگويد: زن قد كوتاه، گمان مىرود كه زن بودن او در مقصود سخن مدخليت دارد. اين نكته به عنوان اصلى از اصول،¨ بايد هميشه مورد توجه باشد و بر مبناى آن حذف، اثبات، تقييد، اطلاق و غيره، در آيات قرآن و هر سخن بليغ تعيين شود.
خطيب قزوينى نكاتى را درباره سمت ديگر فرايند مورد اشاره، يعنى «رابطه بلاغت با سياق كلام» بيان مىكند:
«مقتضى الحال مختلف؛ فانّ مقامات الكلام متفاوتة، فمقام التنكير يباين مقام التعريف و مقام الإطلاق يباين مقام التقييد، و مقام التقديم يباين مقام التأخير، و مقام الذكر يباين مقام الحذف و مقام القصر يباين مقام خلافه، و مقام الفصل يباين مقام الوصل و مقام الإيجاز يباين مقام الإطناب و المساواة، و كذا خطاب الذكى يباين خطاب الغبى، و كذا لكلّ كلمة مع صاحبتها مقام»(6).
مقتضاى حال مخاطب مختلف است، بنابراين مقامهاى سخن نيز متفاوت مىگردد. مقام نكره آوردن غير از مقام معرفه آوردن و مقام اطلاق غير از مقام تقييد، مقام تقديم غير از مقام تأخير، مقام ذكر غير از مقام حذف، مقام قصر غير از مقام مخالف آن، مقام فصل غير از مقام وصل، مقام ايجاز غير از مقام اطناب و مساوات است. نيز خطاب به انسان عاقل با خطاب به فرد ديوانه متفاوت است. همچنين براى هر سخنى به مقتضاى حال مخاطبش مقام خاصى است.
فرايند عقلانى دو سويه سياق و بلاغت، فرايند عقلانى ميان متكلّم و مخاطب يا تكلّم و تفسير نيز تلقى مىشود؛ زيرا هرگاه اين جريان از سوى متكلّم با تكلّم آغاز شود، مفاهيم و مقاصد او در سياق خاص منطبق با شرايط به مخاطب خواهد رسيد و برعكس، مخاطب نيز در كار تفسير كلام با استفاده از آگاهى به شرايط و بررسى كيفيت انطباق آن با سياق كلام به مقاصد متكلّم دست مىيابد. بنابراين تفسير، جريان برعكس شده روند عقلانى تكلّم است كه ناگزير در مرحله سياق، مفسر ملاحظات بسيارى را بايد مورد توجه قرار دهد.
بىترديد مفسر در تفسير قرآن و به «طريق اولى» بايد به سياق آيات توجه نمايد؛ زيرا هرگاه بلاغت در كلام مبناى حضور سياق باشد، آيات قرآنى كه از سوى حكيم متعال نازل شده؛ او كه به تمام احوال، نقصها، نيازهاى آدمى و مقتضاى آنها آگاه است، كلام او از حيث بلاغت بالاترين سخن است، پس آن حضور اولى خواهد بود.
حضور درك عقلانى از مفهوم سياق در ميان خردمندان و عالمان حوزه تفكر اسلامى در عرصه تفسير آيات و استنباط معانى و مقاصد ثقرآنى، از صدر اسلام، انكارپذير نيست. به حديثى در اين باره توجه كنيد:
«فى حديث آخر: انّ عمر مرّ يوما بشابّ من فتيان الأنصار و هو ظمآن فاستسقاه، فخلط له الفتى الماء بعسل و قدّمه إليه، فلم يشربه، و قال إنّ اللّه تعالى يقول: «أذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا»فقال له الفتى: إنّها ليست لك و لا لأحد من أهل القبلة. أترى ما قبله: «وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ اَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا»(7). فقال عمر: كلّ الناس أفقه من عمر»(8).
در حديث ديگر: روزى عمر در حال تشنگى، گذرش به يكى از جوانان انصار افتاد، از او درخواست آب كرد، جوان پس از مخلوط كردن آب و عسل، آن را به عمر تقديم نمود. عمر آن را ننوشيد و گفت: خداوند متعال مىگويد: «نعمتهاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان [خودخواهانه] صرف كرديد». جوان به او گفت: اين آيه [مخاطبش] تو و هيچ يك از اهل قبله نيست، آيا [عبارت] قبلش را نديدى: «روزى كه كافران را بر آتش دوزخ عرضه مىدارند [فرشتگان عذاب به آنها گويند:] شما نعمتهاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان [خودخواهانه [صرف كرديد و از آنها برخوردار شديد. سپس عمر گفت: همه مردم از عمر داناترند.
روايات ديگر نيز نشان مىدهد در دوره قبل از تدوين تفسير، شيوه استنباط مفاهيم و مقاصد آيات با عنايت به اتصال آيات به قبل و بعد (يكى از ويژگيهاى سياق) متداول بوده است. همچنين توجّه عالمان در تفسير آيات به مباحثى مانند شأن نزول، آيهها و سورههاى مكى و مدنى و خطاب، در صدر اسلام، از توجّه آنان به يكى از مكونات عمده سياق (شرايط) براى فهم آيات حكايت دارد.
با وجود اين، حضور برخى شاخصهها از ادراك عقلانى سياق به معناى استفاده از سياق به عنوان يك قاعده با تعريف مشخص نيست. به علاوه، در آن دوره هنوز ادراك مورد اشاره با واژه سياق نامگذارى نشده بود. منابع تفسير نشان مىدهد استفاده از برخى ويژگيهاى سياق به عنوان قاعده عقلانى براى تفسير و اختصاص واژه سياق به آن، در دوره تدوين تفسير و به طور مشخص در عصر طبرى مطرح بوده است؛ امّا تأمل در كاربرد رو به تكامل و اشتدادى مفهوم سياق از يك ادراك عقلانى بسيط تا يك قاعده عقلانى كارامد در حوزه تفسير نشان مىدهد تاريچه سياق در تفسير، بحثى مستقل و انفكاكپذير از تاريخ تفسير نيست، بلكه همراه و در متن تحولات تفسير مندرج است. اين تاريخچه روشن مىسازد، مفسران اسلامى در اين مسير و قبل از ديگران به تأسيس و بسط يك قاعده عقلانى بسيار مهم در حوزه تفكر بشرى دست يافتهاند.
مفسران ادوار بعد از صدر اسلام در عرصه استفاده از سياق به عنوان يك قاعده عقلانى به چند گروه تقسيم مىشوند؛ گروهى در كتب تفسير تنها سياق را در معناى لغوى آن به كار بردهاند و به بهرهگيرى از سياق به عنوان يك قاعده عقلانى توجّهى نداشتهاند. در مقابل، مفسرانى همچون علامه طباطبايى قرار دارند كه سياق را به عنوان يك قاعده حاكم بر قواعد ديگر در تفسير به كار بستند. در ميان اين دو گروه، مفسرانى با نگاه جزئى و بخشى به سياق جاى مىگيرند. اين گروه تنها به برخى از ويژگيهاى سياق مانند وحدت موضوع، اتصال، شرايط، وحدت سياق و وحدت نزول براى درك مقاصد آيات بسنده كردهاند.
بررسى تاريخى كاربرد سياق در تفسير، از زواياى مختلفى مىتواند صورت پذيرد، ولى به رغم فوايد تحقيق تفصيلى و مستقل درباره آن، به دليل هدف اين نوشتار، به بررسى اجمالى كاربرد سياق به عنوان قاعده عقلانى در تفاسير مدوّن مىپردازيم. با اين حال كاربرد سياق در تفاسير قرآنى را در بخشهاى ديگر اين مقال و ذيل موضوعات، به عنوان شاهد، به طور مشروح مورد تحليل قرار دادهايم.
بنابراين آنچه در ادامه خواهد آمد، بررسى اجمالى سير تحول سياق در منابع تفسير قرآن به ترتيب تاريخ نگارش خواهد بود:
منابع تفسيرى قبل از تفسير طبرى واژه سياق را مانند الفاظ ديگر تنها در معناى لغوى آن به كار مىبردند و براى اين كلمه تعريفى فراتر از آنچه در كتب لغت و عرف لغتشناسان بود نمىشناختند.
منابع مدوّن و موجود تفسيرى نشان مىدهد ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى (م 310ق) براى اولين بار در تفسير آيات به مفهوم سياق و كاربرد اصطلاحى واژه سياق توجّه كرده است. او در ضمن سى جلد تفسير جامعالبيان حدود شصت مرتبه به صورت مشخص از واژه سياق در مفهوم اصطلاحى آن در تفسير آيات استفاده مىكند. نقش سياق در تفسير طبرى از دو جهت كميت و كيفيت كاربرد، محدود است؛ زيرا وسعت سى جلدى تفسير طبرى از بُعد كميت عرصه فراخى براى بهرهگيرى از سياق در تفسير آيات بهشمار مىرود و از سوى ديگر، طبرى در شيوه استفاده از سياق بيشتر بر نقش موضوع و محدوديت آن در ساختار سياق تكيه كرده و ابعاد ديگر سياق با توان استيفاى معانى بسيار، مورد توجّه وى قرار نگرفته است.
به رغم اين محدوديتها، ارزش تفسير طبرى از بُعد نقشآفرينى سياق در تفسير مهم است؛ زيرا:
الف ـ طبرى به عنوان اولين مفسر در تاريخ مدوّن تفسير به معانى فراتر از مفهوم لغوى سياق در كاربرد واژه سياق توجّه نمود.
ب ـ طبرى در تفسيرش به موضوع، به عنوان يكى از اركان ساختارى سياق تكيه كرده و از اين ابزار به عنوان قاعدهاى براى تعيين محدوده محتوا براى مباحث تفسيرى بهره گرفته است و بر وحدت مطالب بر محوريت موضوع تأكيد مىكند. نمونهاى از كاربرد سياق در تفسير طبرى ياد مىشود.
«و اولى التأويلين فى ذلك عندى بالصواب قول من قال «وَ آتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدا مِنَ الْعَالَمينَ» خطاب لبنى اسرائيل حيث جاء فى سياق قوله «اذكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ» و معطوفا عليه و لا دلالة فى الكلام تدلّ على أنّ قوله «وَ آتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤتِ أَحَدا مِنَ الْعَالَمينَ» مصروف عن خطاب الذين ابتدئ بخطابهم فى أوّل الآية فان كان ذلك كذلك فان يكون خطابا لهم اولى من أن يقال هو مصروف عنهم إلى غيرهم...»(9).
درستى سخن كسى كه گفت آيه «وَ آتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤتِ أَحَدا مِنَ الْعَالَمينَ» خطاب به بنى اسرائيل است نزد من ترجيح دارد؛ زيرا در ضمن سياق آيه «اذكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ»قرار دارد و عطف بر همان آيه مىباشد. همچنين در كلام آنچه دلالت كند بر انصراف آيه «وَ آتَاكُمْ...» از كسانى كه سخن با آنان آغاز شده، وجود ندارد. بنابراين خطاب به بنى اسرائيل، نسبت به سخن كسى كه مىگويد اين آيه خطابش به غير بنى اسرائيل مىباشد، اولى است.
با توجّه به اينكه «وحدت موضوع» از مكوّنات سياق تلقى مىشود، تحليل طبرى از قاعده مورد اشاره اين است كه هرگاه سياقى درباره موضوعى شروع شد عقلاً بايد تمام مطالب پس از آن بر محوريت آن موضوع تحليل شود، مگر آن كه قرينهاى صارفه، پايان آن موضوع را اعلام كند. او از اين نكته به دو شيوه كلى بهره مىبرد:
اولاً معانى تفسيرى هماهنگ با سياق را مورد تأييد قرار مىدهد.
ثانيا مفاهيم تفسيرى معارض با وحدت موضوع را بر اساس اين قاعده رد مىكند. طبرى از اين قاعده در ارزشيابى احاديث و اقوال تفسيرى و اسباب نزول نيز بهره برده است.
ابوبكر احمد بن على رازى مشهور به جصاص (م 370ق) در كتاب احكام القرآن حدودا سى مرتبه از واژه سياق در مفهوم اصطلاحى به عنوان ابزارى براى تفسير و استنباط معانى استفاده مىكند. جصاص از نظر كميت، كمتر از طبرى به سياق استناد مىنمايد، ولى از نظر نوع كاربرد سياق به شيوه طبرى نزديك است.
جصاص در تفسير آيات از دلالت و اقتضاى سياق بهره مىبرد. با اين حال، به دليل محدوديت استفاده وى از سياق، تعريف خاصى از شيوه جصاص در اين باره نمىتوان انتزاع كرد. يك مورد استناد وى به سياق ياد مىشود:
«و كان خاصّا فى صيد البر دون صيد البحر، لما ذكرنا فى سياق الآية من التخصيص...»(10).
به دليل آنچه درباره تخصيص در سياق آيه ذكر كرديم، [آيه] به شكار در خشكى اختصاص دارد نه صيد دريايى.
شيخ الطائفه، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى (م 460ق) در كتاب تفسير التبيان حدودا پانزده مرتبه از واژه سياق در مفهوم اصطلاحى به عنوان ابزارى براى تفسير آيات بهره گرفته است.
دامنه استفاده شيخ طوسى از سياق از نظر كميت و كيفيت محدود است. وى در همين موارد به دلالت و اقتضاى سياق، نقش موضوع در سياق و نقش سياق در حذف استناد كرده است. شيخ طوسى در موردى اينگونه به سياق استناد مىكند:
«قوله «إذَا يُتْلى عَلَيهِمْ»، يعنى القرآن، لأنّه من سياق ذكر القرآن و لم يكن يجرى لغيره من الكتب»(11).
مراد آيه شريفه «إذَا يُتْلى عَلَيْهِمْ»، قرآن است؛ زيرا آيه از جمله سياق آيات درباره قرآن است. اين سياق براى كتابهاى (آسمانى) ديگر نيست.
امين الاسلام ابو على فضل بن حسن طبرسى (م 548ق) در دو كتاب مجمع البيان و جوامعالجامع، علاوه بر معناى لغوى سياق در موارد محدودى به استفاده از سياق در معنى و مفهوم تقريبا نزديك به تعريف اصطلاحى مبادرت نموده است. وى حدودا دو مرتبه مشخصا به سياق در تفسير آيات اعتماد مىكند. مرحوم طبرسى در ضمن اين موارد از دلالت، اقتضاء و نقش سياق در اقوال تفسيرى بهره مىگيرد. وى در ضمن تفسير آيهاى آورده است:
«و انّما اُطلق اسم الحجّة عليه لأنّهم كانوا يسوقونه سياق الحجّة...»(12).
اطلاق اسم حجت بر آن بيان، به دليل آن است كه آنان سخن را به سياق حجت (استدلال) بيان مىكنند.
ابو عبداللّه محمّد بن احمد بن ابوبكر انصارى خزرجى اندلسى قرطبى (م 671ق) در تفسير الجامع لاحكام القرآن معروف به تفسير قرطبى در موارد محدودى (كمتر از سى مرتبه) از مفهوم سياق در تفسير آيات استفاده كرده است. وى از دلالت، اقتضاء، شهادت و اعتضاد سياق بهره مىگيرد؛ مانند:
«... قلت و هذان القولان يعضدهما سياق آخر الآية من قوله تعالى: «حَتّى يُهَاجِرُوا»(13)».
مىگويم: اين دو قول به واسطه سياق آخرآيه شريفه «حَتّى يُهَاجِرُوا» تقويت مىشوند.
«... هو من كلام الخضر عليهالسلام ، و هو الذى يشهد له سياق الكلام و هو قول كثير من المفسّرين...»(14).
سياق كلام گواهى مىدهد [اين سخن [بخشى از كلام خضر عليهالسلام است. بسيارى از مفسران به همين نظر معتقدند.
يادآورى: در سالهاى قبل و بعد از قرطبى تفاسير متعددى به خامه نگارش در آمد؛ امّا در اين تفاسير، مفهوم سياق از نظر كمّى و كيفى بسيار محدود مورد توجّه واقع شد. بدين لحاظ اين تفاسير را نمىتوان در شمار تفاسيرى قرار داد كه سياق را در مفهوم مورد نظر استفاده كردهاند. در اينجا تعدادى از اين تفاسير ياد مىشود:
فقه القرآن، از قطب راوندى
املاء ما مَنّ به الرحمان، از ابو البقاء العكبرى
معانى القرآن، از ابوجعفر نحاس
اعجاز القرآن، از ابوبكر محمّد بن الطيب
زاد المسير فى علم التفسير، از ابوالفرج جوزى قريشى
تفسير غريب القرآن، از فخر الدين طريحى
قاضى ناصرالدين ابوالخير عبداللّه بن عمر بيضاوى شافعى در كتاب انوار التنزيل و اسرار التأويل معروف به تفسير بيضاوى در حدود پانزده مرتبه به مفهوم سياق به عنوان ابزارى براى تفسير آيات استناد كرده است. با اين حال، اين شيوه در تفسير بيضاوى از نظر كمّى و كيفى محدود بوده و به عنوان ابزارى تفسيرى در تمام تفسير وى مورد توجّه واقع نمىشود. به نمونهاى از كاربرد سياق در تفسير بيضاوى اشاره مىگردد:
«... «إذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ» اى انقضت عدّتهنّ و عن الشافعى... رحمه اللّه تعالى دلّ سياق الكلامين على افتراق البلوغين فلا تعضلوهن أن ينكحن أزواجهنّ المخاطب به الأولياء»(15).
«إذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ»؛ يعنى [زمان] عده آنان پايان رسد. از شافعى رحمهالله نقل شده: سياق دو كلام بر تفاوت [مصداق [بلوغ در هر كدام دلالت دارد. مخاطب آيه «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ إنْ يَنْكِحْنَ اَزْوَاجَهُنَّ» اولياى آنان است.
ابوالبركات عبداللّه بن احمد بن محمّد نسفى (م 701ق) در كتاب مدارك التنزيل و حقائق التأويل معروف به تفسير نسفى كمتر از ده مرتبه به مفهوم سياق در تفسير آيات استناد كرده است. وى در برخى موارد واژه سياق را همراه سباق مىآورد. اين شيوه كاربرد سياق در قرون بعدى به خصوص در تفسير ابوالسعود ديده مىشود. در اينجا شاهدى در اين باره از تفسير نسفى ذكر مىشود:
«... «وَاِذْ قَالَ اللّهُ يَاعيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونى وَاُمِّىَ اِلـهَيْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ»الجمهور على أن هذا السؤال فى يوم القيامة، دليله سياق الآية و سباقها و...»(16).
آيه شريفه «وَاِذْ قَالَ اللّهُ يَاعيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَاَنْتَ ... مِنْ دُونِ اللّهِ» جمهور مفسران به دليل سياق و سباق آيه معتقدند اين سؤال در روز قيامت پرسيده مىشود.
قرن هشتم از نظر وسعت و نوع بهكارگيرى سياق در تاريخ تطور نقش سياق در تفسير قرآن نقطه عطف بهشمار مىرود. در تأليفات تفسيرى اين قرن، مانند بحرالمحيط، تفسير ابن كثير و كتاب البرهان فى علوم القرآن، توجّه ويژهاى به مفهوم و كاربرد سياق از نظر كمّى و كيفى نسبت به تفاسير قرون قبلى مبذول شده است.
ابو حيان محمّد بن يوسف بن على نحوى اندلسى غرناطى (م 745ق) در تفسير البحر المحيط، بيش از صد و پنجاه مرتبه در تفسير آيات به سياق استناد كرده است. او همچنين به ابعاد معنايى مختلف سياق مانند دلالت و اقتضاء، سياق شرط، نهى و نفى، نقش سياق در معناى لغات، نقش سياق در روايات تفسيرى در حذف و تقدير، اهميت موضوع در سياق آيات، مفاهيم سياقى مانند سياق استفهام، انحصار و غيره توجّه كرده است. به عبارتى از تفسير بحر المحيط توجّه كنيد:
«قيل: و هو شديد الخصومة، و ان يكون هو ضمير الخصومة يفسّره سياق الكلام، اى و خصامه أشدّ الخصام»(17).
گفته شده: در عبارت «هو شديد الخصومه» ضمير هو براى واژه «خصوم» است، سياق كلام مفهوم عبارت را تفسير مىكند؛ يعنى دشمنى او شديدترين دشمنى است.
ابو الفداء اسماعيل بن كثير قرشى دمشقى (م 774ق) در كتاب تفسير خود حدودا دويست و پنجاه بار از مفهوم سياق براى تفسير آيات استفاده كرده است. او در تفسير آيات از اقتضاء، دلالت، اشعار و ظهور سياق به ويژه در تطبيق روايات و اقوال تفسيرى فراوان بهره مىبرد. همچنين ابن كثير به نقش سياق در مراد الفاظ، قراءات، مكى و مدنى بودن آيات، حذف و تقدير و اظهار توجّه مىكند.
تفسير ابن كثير از نظر وسعت بهكارگيرى سياق و توجّه به ابعاد معنايى مختلف سياق، به خصوص توجّه چشمگير ابن كثير در كاربرد سياق براى ارزيابى روايات تفسيرى تا قرن هشتم بىنظير تلقى مىشود.
نمونهاى از بهكارگيرى سياق در تفسير ابن كثير ياد مىشود:
«... تقدّم تفسير هذا كلّه فى سورة البقرة و هى مدنيّة و هذا السياق مكّى و نبّهنا على الفرق بين هذا السياق و ذاك...»(18).
تفسير كامل اين آيه در سوره بقره گذشت، در حالى كه سوره بقره مدنى است و سياق اين آيه مكى مىباشد. قبلاً درباره فرق ميان اين سياق و سياق آيد [در سوره بقره] شرح داديم.
«... و كأنّ فى الكلام محذوفا دلّ عليه السياق و تقديره، و أوصاكم ألاّ تشركوا شيئا...»(19)
... و گويا در كلام چيزى حذف شده است؛ چنان كه سياق بر اين [حذف] دلالت دارد و تقدير كلام چنين خواهد بود: «و شما را وصيت كرد كه چيزى را شريك مگيريد...».
بدرالدين محمّد بن عبداللّه زركشى (م 794ق) در كتاب البرهان، بيش از هشتاد مرتبه از مفهوم سياق استفاده مىكند. گر چه زركشى از نظر كميت نسبت به دو كتاب تفسيرى هم عصر خود، تفاسير البحر المحيط و ابن كثير، كمتر به مفهوم سياق استناد مىنمايد، ولى تعاريف و عبارتپردازى وى درباره ابعاد مفهوم سياق نشان مىدهد زركشى ذهنيت عميقتر و روشنترى درباره مفهوم سياق و كاربردهاى آن نسبت به همعصران خود دارد. از اين منظر مىتوان كتاب البرهان را مهمترين كتاب تا قرن هشتم برشمرد. زركشى در عبارتى به نقش سياق اشاره مىكند:
«الرابع: دلالة السياق، فانّها ترشد الى تبيين المجمل و القطع بعدم احتمال غير المراد و تخصيص العام و تقييد المطلق و تنوّع الدلالة و هو من أعظم القرائن الدالّة على مراد المتكلّم. فمن أهمله غلط فى نظيره و غالط فى مناظراته وانظر الى قوله تعالى: «ذُق إنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم»(20) كيف تجد سياقه تدلّ على أنّه الذليل الحقير»(21).
چهارم: دلالت سياق، مخاطب را در تبيين مجمل، يقين به مراد متكلم، تخصيص عام، تقييد مطلق و انواع دلالتها، هدايت مىكند. سياق از جمله مهمترين قرائن بر مقصود متكلم است. كسى كه سياق را واگذارد، در فهم نظر متكلم و هنگام تبادل نظر با او دچار اشتباه مىگردد. به آيه شريفه «ذُق إنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم» توجه كن كه چگونه سياق [بر خلاف ظاهر الفاظ] بر ذلت و حقارت مخاطب آيه دلالت مىكند.
ابوالسعود محمّد بن محمّد بن مصطفى عمادى (م 982ق) در كتاب تفسير ارشاد العقل السليم الى مزايا الكتاب الكريم، حدودا پنجاه مرتبه از سياق براى تفسير آيات بهره گرفته است.
تفسير ابوالسعود به رغم كميت محدود كاربرد سياق، از نظر شيوه كاربرد و توجّه به ابعاد مهمى از مفهوم سياق اهميت دارد. در سراسر كتاب تفسير ابوالسعود بر رابطه وثيق سباق با سياق آيات تأكيد مىشود.
ابوالسعود در تفسير آيات از دلالت، اقتضاء، اِنباء، افاده، مساعدت سياق در ابعاد مختلف كلام مانند حذف و تقدير بهره مىبرد. وى در عبارتى مىنويسد:
«... و حمل المستعجل به على عذاب الآخرة و جعل اليوم عبارة عن يوم العذاب المستطال لشدّته أو عن أيّام الآخرة الطويلة حقيقة أو المستطالة لشدّة عذابها ممّا لا يساعده سباق النظم الجليل و لا سياقه، فانّ كلاً منهما ناطق بأنّ المراد هو العذاب الدنيوى...»(22).
حمل معناى واژه «المستعجل» بر عذاب آخرت و كلمه «يوم» به روز عذاب، روزى كه به دليل شدت عذاب طولانى به نظر مىرسد يا اينكه حقيقتا طولانى است، از جمله مفاهيمى است كه سياق و سباق نظم آيات آن را تأييد نمىكند؛ زيرا هر يك از آنها (سياق و سباق) بيان مىكنند كه مراد از واژه [المستعجل] عذاب دنيوى است.
يادآورى: حدفاصل قرون هشتم تا سيزدهم تفاسير متعددى مانند الدرّالمنثور، تفسير جلالين، تفسير ثعالبى، الاصفى فى تفسير القرآن، تفسير غريب القرآن الكريم، و تفسير نورالثقلين، به نگارش درآمدند، ولى در اين تفسيرها تأكيد قابل توجهى از نظر كمّى و كيفى بر مفهوم سياق و بهرهگيرى از آن در تفسير آيات ديده نمىشود.
سيّد محمود افندى آلوسى بغدادى (م 1270ق) پس از چند قرن وقفه در بهرهگيرى مفسران از سياق در تفسير آيات، دوباره سياق را به عنوان قاعدهاى مهم در كتاب تفسير روحالمعانى مورد تأكيد قرار داد.
آلوسى در اين تفسير بيش از چهارصد مرتبه از مفهوم سياق به عنوان قاعده و قرينه براى تفسير آيات قرآن استفاده كرد. او در تفسير آيات از اقتضاء، دلالت، تبادر معانى از سياق، اشعار، ظهور، قرب و بعد معانى، مفاهيم سلبى مانند اباء، بُعد و عدم تلائم نيز بهره مىگيرد.
آلوسى علاوه بر بعضى معانى و مفاهيم مستفاد از سياق، مانند حصر و امتنان به كاربرد سياق در حذف و تقدير، تعيين معانى لغوى الفاظ و تشخيص اسباب نزول مىپردازد. بدون ترديد او نسبت به مفسران قبلى، به ابعاد فراترى از كاربردهاى سياق در تفسير آيات دست يافته بود و از اين رهگذر نقش سياق در تفسير قوىتر و كاملتر شد.
به نظر مىرسد آلوسى در كاربرد سياق از مفسران قبلى به ويژه ابوالسعود متأثر شده است. در اينجا عبارتى از تفسير روح المعانى كه شباهت بسيارى به عبارت تفسير ابوالسعود دارد، ياد مىشود:
«... و يقال نحو ذلك على القول بأنّ المراد باليوم أحد أيّام الآخرة، فانها اعتبرت طويلاً او أنها تستطال لشدّة عذابها و اعترض بأنّ ذلك ممّا لا يساعده السباق و لا السياق و...»(23).
قول ديگرى مانند آن گفته شده: مراد به «يوم» يكى از روزهاى آخرت مىباشد. آن روز طولانى است، يا آن كه به دليل شدت عذاب طولانى به نظر مىرسد. به اين قول اعتراض شده است كه سباق و سياق آيه آن را تأييد نمىكند.
محمّد بن على بن محمّد شوكانى (م 1250ق) در كتاب تفسير الجامع بين فنّى الرواية و الدراية من علم التفسير، حدودا صد و بيست مرتبه در تفسير آيات از سياق بهره گفته است. او تحت تأثير ابوالسعود، در تفسير آيات به دلالت، اقتضاء، افاده، ظهور، غرض السياق، عموم و خصوص، حذف و تقدير، مراد الفاظ و اضمار، استناد كرده است. شوكانى در عبارتى مىگويد:
«قوله «ثمّ توفّى كل نفس ما كَسَبت» خيرا او شرا تعطى جزاء ما كسبت وافيا من خير و شر و هذه الآية تعمّ كلّ من كسب خيرا او شرا و يدخل تحتها الغال دخولاً اوليا لكون السياق فيه...»(24).
قوله تعالى «ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون» [شامل تمام اعمال] خير و شرّ مىشود و پاداش كامل اعمال خير و شرّ خود را دريافت مىكند. اين آيه تمام كسانى را عمل خير يا شر انجام دهنده دربر مىگيرد و به طريق اولى فرد غالى ذيل آيه داخل مىشود؛ زيرا سياق آيه درباره اوست.
علامه طباطبايى در تفسير الميزان گام بسيار بلندى در ارتقاى نقش سياق و تكامل مفهومى آن برداشت. نقش سياق از نظر كميت و كيفيت در تفسير الميزان به آن اندازه مهم است كه نه تنها با تمام آنچه مفسران از صدر اسلام تاكنون انجام دادهاند برابرى مىكند، بلكه افزونتر و كاملتر است. به تعبير ديگر يكى از وجوه تجلى عقلانيت در تفسير الميزان تأكيد بسيار قوى علامه بر جايگاه و نقش سياق در تفسير آيات الهى است.
مرحوم علامه طباطبايى از نظر كمّى بيش از دو هزار مرتبه از سياق در تفسير آيات استفاده مىكند و به جوانب و ابعاد بسيار اساسى كاربرد سياق در تفسير آيات و كم نظير در كتب ديگر تفسير استناد كرده است، مانند:
بهرهگيرى از ويژگى اتصال و انسجام عبارات ذيل يك سياق
بهرهگيرى از ويژگى وحدت سياق عبارت ذيل يك سياق
بهرهگيرى از ويژگى غرض سياق براى بيان معانى مستهدف سياق
بهرهگيرى از دلالتهاى ايجابى، مانند اقتضاء، اشعار، مفهوم، و...
بهرهگيرى از دلالتهاى سلبى، مانند لا يدل، لا يلائم، بُعد و...
بهرهگيرى از نقش موضوع سياق
بهرهگيرى از روشهاى سياقى در فهم معانى
بهرهگيرى از سياق براى فهم معانى حروف و كلمات و مراد آنها در آيات
بهرهگيرى از سياق براى ارزيابى روايات تفسيرى
بهرهگيرى از سياق براى ارزيابى اقوال تفسيرى
بهرهگيرى از سياق در مباحث علوم قرآنى ذيل آيات، مانند شأن نزول، نسخ، قصص، مكى و مدنى بودن آيات و سور، قراءات و غيره.
به نمونهاى از كاربرد سياق در تفسير الميزان توجّه كنيد:
«الآيات مترتّبة متّسقة منتظمة فى سياقها على ما يعطيه التدبّر فيها و هى تنبئ عن جعل الكعبة قبلة للمسلمين...»(25).
تدبر در آيات نشان مىهد آيات شريفه بر اساس سياق، پياپى، هماهنگ و منظم شدهاند. اين آيات از قرار گرفتن كعبه به عنوان قبله مسلمانان خبر مىدهد.
مقاله حاضر از پاياننامه دكتراى نويسنده با عنوان «بررسى تطبيقى نقش سياق در تفسير قرآن» استخراج شده است. نوشته مذكور بر پايه تحقيقات در آثار علمى حوزههاى مختلف علوم اسلامى با صدها عنوان و بالغ بر پنج هزار جلد كتاب به خامه نگارش درآمد. منابع مستقيم مورد استناد در اين مقاله عبارتاند از:
آلوسى، سيّد محمود افندى، روح المعانى، چاپ دوم: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1404ق.
ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل قريشى دمشقى، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالمعرفة، 1412ق.
بيضاوى، عبداللّه بن عمر بن محمّد على شافعى، انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بيضاوى)، چاپ دوم: بيروت، دارالفكر، 1416ق.
جصاص، ابوبكر احمد بن على رازى، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
زركشى، بدرالدين محمّد بن عبداللّه، البرهان فى علوم القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ق.
شوكانى، محمّد بن على بن محمّد، فتح القدير، عالم الكتب.
طباطبايى، سيّد محمّد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى لجامعة المدرسين بقم.
طبرى، ابو جعفر محمّد بن جرير، تفسير طبرى، بيروت، دارالفكر، 1415ق.
طبرسى، ابو على فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع، قم، دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين قم، 1418ق.
طوسى، محمّد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، دفتر تبليغات اسلامى، 1409ق.
عمادى، ابوالسعود محمّد بن محمّد بن مصطفى، ارشاد العقل السليم الى مزايا الكتاب الكريم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
قرطبى، ابو عبداللّه محمّد بن محمّد انصارى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
نسفى، ابوالبركات عبداللّه بن احمد بن محمود، مدارك التنزيل و حقائق التأويل، چاپ دوم: قاهره، دارالشعب، 1372.
نحوى اندلسى، ابو حيان محمّد بن يوسف بن على، بحرالمحيط، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411ق.
1ـ سيد محمّد طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 18، ص 349.
2ـ سيد محمود افندى آلوسى، روح المعانى، ج 24،ص 31.
3ـ دخان / 49.
4ـ زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 98.
5ـ آلوسى، روح المعانى، ج 24، ص 129.
6ـ خطيب قزوينى، علوم البلاغة، ص 7-8.
7 ـ احقاف / 20.
8 ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ص 61.
9 ـ طبرى، تفسير طبرى، ج 6، ص 171.
10 ـ جصاص، احكام القرآن، ج 2، ص 586.
11 ـ طوسى، التبيان، ج 6، ص 532.
12 ـ طبرسى، تفسير جوامع الجامع، ج 1، ص 165.
13 ـ قرطبى، تفسير قرطبى، ج 5، ص 307.
14 ـ همان، ج 11، ص 36.
15 ـ بيضاوى شافعى، انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بيضاوى)، ج 1، ص 522.
16 ـ نسفى، مدارك التنزيل و حقائق التأويل، ج 1، ص 310.
17 ـ نحوى اندلسى، بحر المحيط، ج 2، ص 114.
18 ـ ابن كثير، تفسير ابن كثير، ج 2، ص 267.
19 ـ همان، ج 2، ص 195.
20ـ دخان / 49.
21ـ زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 200.
22 ـ عمادى، ارشاد العقل السليم إلى مزايا الكتاب الكريم، ج 6، ص 112.
23 ـ آلوسى، روح المعانى، ج 17، ص 170.
24 ـ شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 394.
25 ـ طباطبايى، تفسير الميزان، ج 1، ص 316.